این فتح نمایان موجب شد که در سن 24سالگی به درجه ی ژنرال بریکاد توپ خانه نایل شود و روبس پیر به او تکلیف کرد که به جای هانویر فرماندهی گارد ملی پاریس را بپذیرد و اما بناپارت این دعوت را اجابت کرد.
در سال 1795 او را به ریاست یک بریگارد پیاده نظام منصوب و به جنگ شورشیان واندره مأمور کردند لکن بناپارت این کار را در مرتبه ی خود ندانست واز رفتن سر باز زد و آن را به منزله تنبیه و توبیخی محسوب داشت. در سال 1795 نیز او ژنرال توپخانه شد. سپس به ریاست کل قوای داخلی نایل آمد.
پنج ماه بعد بنا به پیشنهاد کارنو ریاست لشکر ایتالیا را به او دادند چون تا آن وقت فرماندهی کل قوای جنگ را نیافته بود انتخاب او به طبع بعضی از سرداران لشکر ایتالیا ناگوار ماند. از آنجایی که همراهان وی مسن تر بودند و اکثر کسب شهرت کرده بودند فرماندهی این سردار بازاری برآنان گران می آمد. اما در اولین ملاقات که در اردوگاه میان او و سرداران قشون ایتالیا واقع شد آن جوان لاغر اندام، کوتاه قد، رنجور، که هیچ کس تاب دیدن برق چشمان او را نداشت چنان آمرانه سخن راند که از روی اطلاع در مسائل جنگی بحث کرد که جمع صاحب نظران توعاً و کرماً سر اطلاعات فرود آوردند. بناپارت 4 روز بعد از انتصاب به سرداری لشکر، فرمان شروع به جنگ داد و به سربازان چنین خطاب کرد: شما نه کفش دارید، نه لباس، نه پیراهن، نه نان مخازن اردویی هم از این چیزها تهی است. اما انبارهای لشکر دشمن پر است برشماست که آنها را به دست آورید شما می خواهید و می توانید.
همین لشکر فقیر و گرسنه فتوحاتی کردند که عجیب تر از آن تاریخ جنگی عالم به خاطر ندارد.
مهههههههههههههههههههههههههههههششششششششششششششششرررررررررررررررررهههههههههههههههههههه