اکثر تاریخ نویسان و باستان شناسان عقیده دارند که بین النهرین محل پیدایش تمدن بوده است . وجود رودخانه پر آب ، آنرا مهد مهمترین تمدنهای رودخانه ای ساخت و موقعیت ارتباطی بسیار مناسب آن ، موجب تماس با سرزمین های دیگر و در نتیجه پیشرفت و انتشار تمدن گردید . چنانچه بعضی از علوم و از همه مهمتر احتملا پیدایش خط از بین النهرین باستان می باشد . نخستین شهر های مهم تاریخ نیز در همین سرزمین بوجود آمدند و بدنبال خود قواعد زندگی مدنی را پدید آوردند . برتری محسوس تمدن بین النهرین باستان ، آن سرزمین را کانون توجه اقوام همجوارش ساخته بود و از این رو رفت و آمد اقوام و درگیری میان آنان ، اگر چه از یک سو موجب پر تلاطم شدن تاریخ آن گردید از سوی دیگر موجب تنوع و توسعه فرهنگ نیز می شد . در پی این تاریخ پر فراز و نشیب در حالیکه بیش از 3000 سال از حیات تمدنی بین النهرین باستان می گذشت در حدود 500 ق . م حیات سیاسی آن به پایان رسید و جزئی از تاریخ ایران باستان گردید .
سلطنت محمد خدابنده اولجایتو
مقدمه
پس از مرگ غازانخان به ایلخانی مغول در ایران رسید. الجایتو نام اسلامی محمد خدابنده را برای خود برگزید. الجایتو پس از رسیدن به فرمانروایی، دستور به قتل آلافرنک پسر گیخاتو داد. او پسرش ابوسعید را به فرمانروایی خراسان فرستاد. بعد از آن رعایت قانون اسلام و یاسای غازانی را الزام کرد. الجایتو شهر سلطانیه را به وجود آورد (این کار را پپشتر پدرش ارغون آغاز کرده بود) و آن را پایتخت خوود قرار داد. او گیلان را که با وجود گذشت پنجاه سال از برقراری ایلخانیان هنوز کاملا مطیع نشده بود فتح کرد، اما سپاهش در این راه متحمل تلفات زیادی شد.
غازان خان چنان که سابقاً نیز گفتیم در ایام حیات، برادر خویش محمد را به ولیعهدی و جانشینی خود تعیین نمود ولی محمد در موقع وفات غازان در خراسان بود و به محض اینکه از وفات برادر اطلاع یافت ابتدا شاهزاده آلافرنگ پسر گیخاتورا که به دستیاری هرقداق سپهسالار سپاه خراسان مدعی جانشینی غازان بود به دست یکی از امرای خود کشت و هر قداق هم اگر چه گریخت ولی به زودی دستگیر شده با دو برادر و سه پسر خود به قتل رسید و محمد در قدم اول از شر غائله بزرگی رهایی یافت.
بنای گنبد سلطانیه در استان زنجان ، ساخته شده به دستور سلطان محمد خدابنده
ادامه مطلب ...مجموعه تاریخی بازار زنجان در مرکز بافت قدیمی شهر و در راستای راههای ارتباطی آن قرار گرفته و از دو بخش بازار بالا و بازار پایین تشکیل شده که به نظر میرسد بازار بالا از نظر تاریخی مقدم بر بازار پایین است. بنای اولیه بازار در حدود سال 1205 هجری قمری و زمان آقامحمدخان قاجار ساخته شد و در دوره فتحعلیشاه حدود سال 1213 هجری قمری تکمیل شده است که در دورههای بعد نیز بناهایی از جمله چند سرا، مسجد، گرمابه به آن افزوده شده است.
مجموعه بازار بالا مشتمل بر بازار قیصریه، بازار بزازها، حجتالاسلام، امامزاده و عبدالعلی بیک است. این مجموعه از نظر تولید و عرضه کالا و خدمات جنبی وابسته، بسیار غنی و مهمترین مرکز اقتصادی و تجاری شهر محسوب میشود. بازار زنجان از نظر تولید و نوع فعالیت به هشت راسته زرگرها، کفاشها، بزازها، سراجها تقسیم میشود. از کاروانسراهای جالب این مجموعه که نقش مؤثری در عرضه کالاها ایفا میکند، سرا یا کاروانسرای حاج علیقلی و سرای حاجی کربلایی علی را میتوان نام برد که احتمالا در سال 1300 هجری قمری تکمیل شده است.
از کاروانسراهای بازار پایین نیز میتوان به سرای گلشن و سرای ملک اشاره کرد که در سال 1345 هجری قمری بازسازی و مرمت شده است. کاروانسراها دارای صحنی در میانه و حجرهها، انبارها و راهروهایی در اطراف آن هستند که بخشی از فضای این کاروانسراها اختصاص به چهارپایان و بار آنها داشته است. بخش تاریخی بازار زنجان نیز چون دیگر بازارهای تاریخی ایران، دارای راستههایی است که مغازهها در دو جانب آن قرار گرفته و با پوششهای طاق و گنبدی و مصالح آجر و ملات گچ ساخته شده است.
سکولاریسم به صورت عمومی به مفهوم ممانعت از دخالت دین در امور عمومی جامعه است. این تفکر به صورت کلی ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. ارزشهایی مانند جدایی دین از سیاست ( جدایی کلیسا و حکومت) در آمریکا، و لائیسیته در فرانسه بر سکولاریسم بنا شدهاست.
سکولاریسم اگرچه در ایران بیشتر بار سیاسی دارد و به جای دشنام سیاسی به کار میرود اما در پایه، معنایی معرفتشناسانه دارد. از این رو، در نوشتههای سختهتر از آن به عرفگرایی ترجمه و تعبیر میشد که اکنون واژه ی گیتیگرایی به جای اش نشسته که برابرنهاده ی درخوری است اگر به پارسی سره علاقهمند باشیم و معنای درست گیتی را-به ویژه آن گاه که رویاروی مینو مینشیند- بدانیم.
واژه سکولاریسم (secularism) مشتق از کلمه لاتینى (seculum) به معناى گروهى از مردم است. در سرزمینهاى پروتستان نشین این کلمه تداول پیدا کرد و به معناى عالم دنیوى در مقابل عالم روحانى و معنوى به کار رفت. اما در کشورهاى کاتولیک نشین، نظیر فرانسه به جاى رواج کلمه سکولار و سکولاریزم, واژه لائیک رواج پیدا کرد.
این واژه از دو کلمه یونانى (laos) به معناى مردم و(laikos) به معناى مردم عوام در قبال رجال دین و روحانى اخذ شده است. سکولاریزم در فارسى به معناى ناسوتى, دنیوى، عرفى، زمینى ترجمه شده است.
خوارزمشاهیان :
جد بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی ترک نژاد به نام نوشتکین بود. او نه فرزند داشت و پسر ارشد او قطب الدین محمد نام داشت. در سال 491 قطب الدین محمد از طرف سلطان سنجر سلجوقی، حاکم خوارزم شد و لقب خوارزمشاه گرفت و مدت سی سال به همین منوال گذشت تا اینکه وفات کرد و بعد از او پسرش اتسز جانشین وی شد.
این واقعه در سال 521 هجری قمری رخ داد. او در کنار سلطان سنجر در جنگ ها شرکت میکرد و حتی او را یکبار از مرگ نجات داده بود، قدر و ممنزلتش در نظر وی فزونی یافت. در این میا بزرگان و امراء کشور چون توجه سلطان را به استز می دیدند، منتظر بودند که او را از بین ببرند و همین امر باعث شد که از سلطان اجازه بگیرد تا به خوارزم بازگردد. سلطان با رفتن او موافقت کرد و هنگامی که اتسز پایتخت را ترک می کرد، سلطان سنجر در حضور نزدیکان گفت ((پشتی است که باز روی آن نتوان دید)) وقتی جماعت از امیر پرسیدند با این حال چرا با رفتن او موافقت کردی، در جواب گفت : او بر گردن ما حق زیادی دارد. در این اوضاع، اتسز به خوارزم برگشت و دشمنی و تمرد خود از سلطان سلجوقی را اعلام کرد به گونه ای که سلطان صفآرایی کرد اما چون دید که نمی تواند مقاومت کند،از جنگ روی گردان شد و گریخت. ولی پسرش آتلیغ به دست سنجر دستگیر شده و به قتل رسید. با فرار اتسز سلطان سنجر برادرزادة خود رسلیمان ب محمد را به عنوان حاکم خوارزم تعیین کرد و خود را به خراسان مراجعت نمود. پس از مراجعت سنجر، مجدداً اتسز به خوارزم آمده، عامل سنجررا اخراج نمود و چون سلطان سنجر در سال 536 از قراختائیان شکست خورد، یاغی گری را اتسز بیشتر شد و شرایطی پدید آورد که سلطا قصد سرکوبی او را نمود. بار دیگر اتسز با هدایا و تملق گویی به خدمت رسید و مورد عفو قرارگرفت،ولی همچنان به حیله ها و خودسری خود ادامه می داد و دست از اعمال سابق خود برنمی داشت و حتی ادیب صابر شاعر معروف و نمایندة سلطان سنجر که در نزد اتسز بود متوجه شد که او قصد دارد به وسیلة دو نفر از فدائیان اسماعیلی،سلطان سنجر را به قتل برساند لذا طی پیامی، مطالب را برای سلطان فرستاد و سلطان آن دو نفر را دستگیر کرده و اعلام نمود. وقتی اتسز، جریان را مطلع شد، دستور داد صابر را در آب جیحون غرق کردند.